جواب گفتن امیر الممنین کی سبب افکندن شمشیر از دست چه بوده است در آن حالت

گفت من تیغ از پی حق می‌زنم بنده‌ی حقم نه مامور تنم
شیر حقم نیستم شیر هوا فعل من بر دین من باشد گوا
ما رمیت اذ رمیتم در حراب من چو تیغم وان زننده آفتاب
رخت خود را من ز ره بر داشتم غیر حق را من عدم انگاشتم
سایه‌ای‌ام کدخداام آفتاب حاجبم من نیستم او را حجاب
من چو تیغم پر گهرهای وصال زنده گردانم نه کشته در قتال
خون نپوشد گوهر تیغ مرا باد از جا کی برد میغ مرا
که نیم کوهم ز حلم و صبر و داد کوه را کی در رباید تند باد
آنک از بادی رود از جا خسیست زانک باد ناموافق خود بسیست
باد خشم و باد شهوت باد آز برد او را که نبود اهل نماز
کوهم و هستی من بنیاد اوست ور شوم چون کاه بادم یاد اوست
جز به باد او نجنبد میل من نیست جز عشق احد سرخیل من
خشم بر شاهان شه و ما را غلام خشم را هم بسته‌ام زیر لگام
تیغ حلمم گردن خشمم زدست خشم حق بر من چو رحمت آمدست
غرق نورم گرچه سقفم شد خراب روضه گشتم گرچه هستم بوتراب
چون در آمد علتی اندر غزا تیغ را دیدم نهان کردن سزا
تا احب لله آید نام من تا که ابغض لله آید کام من
تا که اعطا لله آید جود من تا که امسک لله آید بود من
بخل من لله عطا لله و بس جمله لله‌ام نیم من آن کس
وانچ لله می‌کنم تقلید نیست نیست تخییل و گمان جز دید نیست