آمدن مهمان پیش یوسف علیه‌السلام و تقاضا کردن یوسف علیه‌السلام ازو تحفه و ارمغان

ور نه‌ای منکر چنین دست تهی در در آن دوست چون پا می‌نهی
اندکی صرفه بکن از خواب و خور ارمغان بهر ملاقاتش ببر
شو قلیل النوم مما یهجعون باش در اسحار از یستغفرون
اندکی جنبش بکن همچون جنین تا ببخشندت حواس نوربین
وز جهان چون رحم بیرون روی از زمین در عرصه‌ی واسع شوی
آنک ارض الله واسع گفته‌اند عرصه‌ای دان انبیا را بس بلند
دل نگردد تنگ زان عرصه‌ی فراخ نخل تر آنجا نگردد خشک شاخ
حاملی تو مر حواست را کنون کند و مانده می‌شوی و سرنگون
چونک محمولی نه حامل وقت خواب ماندگی رفت و شدی بی رنج و تاب
چاشنیی دان تو حال خواب را پیش محمولی حال اولیا
اولیا اصحاب کهفند ای عنود در قیام و در تقلب هم رقود
می‌کشدشان بی تکلف در فعال بی‌خبر ذات الیمین ذات الشمال
چیست آن ذات الیمین فعل حسن چیست آن ذات الشکال اشغال تن
می‌رود این هر دو کار از انبیا بی‌خبر زین هر دو ایشان چون صدا
گر صدایت بشنواند خیر و شر ذات که باشد ز هر دو بی‌خبر