پیش سبحان پس نگه دارید دل | تا نگردید از گمان بد خجل | |
کو ببیند سر و فکر و جست و جو | همچو اندر شیر خالص تار مو | |
آنک او بی نقش سادهسینه شد | نقشهای غیب را آیینه شد | |
سر ما را بیگمان موقن شود | زانک ممن آینهی ممن بود | |
چون زند او نقد ما را بر محک | پس یقین را باز داند او ز شک | |
چون شود جانش محک نقدها | پس ببیند قلب را و قلب را |