در صفت پیر و مطاوعت وی

دشمن راهست خر مست علف ای که بس خر بنده را کرد او تلف
گر ندانی ره هر آنچ خر بخواست عکس آن کن خود بود آن راه راست
شاوروهن و آنگه خالفوا ان من لم یعصهن تالف
با هوا و آرزو کم باش دوست چون یضلک عن سبیل الله اوست
این هوا را نشکند اندر جهان هیچ چیزی همچو سایه‌ی همرهان