بانگ میآمد که ای طالب بیا | جود محتاج گدایان چون گدا | |
جود میجوید گدایان و ضعاف | همچو خوبان کینه جویند صاف | |
روی خوبان ز آینه زیبا شود | روی احسان از گدا پیدا شود | |
پس ازین فرمود حق در والضحی | بانگ کم زن ای محمد بر گدا | |
چون گدا آیینهی جودست هان | دم بود بر روی آیینه زیان | |
آن یکی جودش گدا آرد پدید | و آن دگر بخشد گدایان را مزید | |
پس گدایان آیت جود حقند | وانک با حقند جود مطلقند | |
وانک جز این دوست او خود مردهایست | او برین در نیست نقش پردهایست |