پرسیدن صدیقه رضی‌الله عنها از مصطفی صلی‌الله علیه و سلم کی سر باران امروزینه چه بود

گفت صدیقه که ای زبده‌ی وجود حکمت باران امروزین چه بود
این ز بارانهای رحمت بود یا بهر تهدیدست و عدل کبریا
این از آن لطف بهاریات بود یا ز پاییزی پر آفات بود
گفت این از بهر تسکین غمست کز مصیبت بر نژاد آدمست
گر بر آن آتش بماندی آدمی بس خرابی در فتادی و کمی
این جهان ویران شدی اندر زمان حرصها بیرون شدی از مردمان
استن این عالم ای جان غفلتست هوشیاری این جهان را آفتست
هوشیاری زان جهانست و چو آن غالب آید پست گردد این جهان
هوشیاری آفتاب و حرص یخ هوشیاری آب و این عالم وسخ
زان جهان اندک ترشح می‌رسد تا نغرد در جهان حرص و حسد
گر ترشح بیشتر گردد ز غیب نه هنر ماند درین عالم نه عیب
این ندارد حد سوی آغاز رو سوی قصه‌ی مرد مطرب باز رو