تفسیر ما شاء الله کان

ز انبهی برگ پنهان گشته شاخ ز انبهی گل نهان صحرا و کاخ
این سخنهایی که از عقل کلست بوی آن گلزار و سرو و سنبلست
بوی گل دیدی که آنجا گل نبود جوش مل دیدی که آنجا مل نبود
بو قلاووزست و رهبر مر ترا می‌برد تا خلد و کوثر مر ترا
بو دوای چشم باشد نورساز شد ز بویی دیده‌ی یعقوب باز
بوی بد مر دیده را تاری کند بوی یوسف دیده را یاری کند
تو که یوسف نیستی یعقوب باش همچو او با گریه و آشوب باش
بشنو این پند از حکیم غزنوی تا بیابی در تن کهنه نوی
ناز را رویی بباید همچو ورد چون نداری گرد بدخویی مگرد
زشت باشد روی نازیبا و ناز سخت باشد چشم نابینا و درد
پیش یوسف نازش و خوبی مکن جز نیاز و آه یعقوبی مکن
معنی مردن ز طوطی بد نیاز در نیاز و فقر خود را مرده ساز
تا دم عیسی ترا زنده کند همچو خویشت خوب و فرخنده کند
از بهاران کی شود سرسبز سنگ خاک شو تا گل نمایی رنگ رنگ
سالها تو سنگ بودی دل‌خراش آزمون را یک زمانی خاک باش