تفسیر قول حکیم بهرچ از راه و امانی چه کفر آن حرف و چه ایمان بهرچ از دوست دورافتی چه زشت آن نقش و چه زیبا در معنی قوله علیه‌السلام ان سعدا لغیور و انا اغیر من سعد و الله اغیر منی و من غیر ته حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن

از غم و شادی نباشد جوش ما با خیال و وهم نبود هوش ما
حالتی دیگر بود کان نادرست تو مشو منکر که حق بس قادرست
تو قیاس از حالت انسان مکن منزل اندر جور و در احسان مکن
جور و احسان رنج و شادی حادثست حادثان میرند و حقشان وارثست
صبح شد ای صبح را صبح و پناه عذر مخدومی حسام‌الدین بخواه
عذرخواه عقل کل و جان توی جان جان و تابش مرجان توی
تافت نور صبح و ما از نور تو در صبوحی با می منصور تو
داده‌ی تو چون چنین دارد مرا باده کی بود کو طرب آرد مرا
باده در جوشش گدای جوش ماست چرخ در گردش گدای هوش ماست
باده از ما مست شد نه ما ازو قالب از ما هست شد نه ما ازو
ما چو زنبوریم و قالبها چو موم خانه خانه کرده قالب را چو موم