از غم و شادی نباشد جوش ما
|
|
با خیال و وهم نبود هوش ما
|
حالتی دیگر بود کان نادرست
|
|
تو مشو منکر که حق بس قادرست
|
تو قیاس از حالت انسان مکن
|
|
منزل اندر جور و در احسان مکن
|
جور و احسان رنج و شادی حادثست
|
|
حادثان میرند و حقشان وارثست
|
صبح شد ای صبح را صبح و پناه
|
|
عذر مخدومی حسامالدین بخواه
|
عذرخواه عقل کل و جان توی
|
|
جان جان و تابش مرجان توی
|
تافت نور صبح و ما از نور تو
|
|
در صبوحی با می منصور تو
|
دادهی تو چون چنین دارد مرا
|
|
باده کی بود کو طرب آرد مرا
|
باده در جوشش گدای جوش ماست
|
|
چرخ در گردش گدای هوش ماست
|
باده از ما مست شد نه ما ازو
|
|
قالب از ما هست شد نه ما ازو
|
ما چو زنبوریم و قالبها چو موم
|
|
خانه خانه کرده قالب را چو موم
|