هر طرف اندر پی آن مرد کار | میشدی پرسان او دیوانهوار | |
کین چنین مردی بود اندر جهان | وز جهان مانند جان باشد نهان | |
جست او را تاش چون بنده بود | لاجرم جوینده یابنده بود | |
دید اعرابی زنی او را دخیل | گفت عمر نک به زیر آن نخیل | |
زیر خرمابن ز خلقان او جدا | زیر سایه خفته بین سایهی خدا |