گفت ای شه بر من عور گدای | قول دشمن مشنو از بهر خدای | |
گر به بطلانست دعوی کردنم | من نهادم سر ببر این گردنم | |
زاغ کو حکم قضا را منکرست | گر هزاران عقل دارد کافرست | |
در تو تا کافی بود از کافران | جای گند و شهوتی چون کاف ران | |
من ببینم دام را اندر هوا | گر نپوشد چشم عقلم را قضا | |
چون قضا آید شود دانش بخواب | مه سیه گردد بگیرد آفتاب | |
از قضا این تعبیه کی نادرست | از قضا دان کو قضا را منکرست |