عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود

کین سبب را آن سبب آورد پیش بی‌سبب کی شد سبب هرگز ز خویش
و آن سببها کانبیا را رهبرند آن سببها زین سببها برترند
این سبب را آن سبب عامل کند باز گاهی بی بر و عاطل کند
این سبب را محرم آمد عقلها و آن سببهاراست محرم انبیا
این سبب چه بود بتازی گو رسن اندرین چه این رسن آمد بفن
گردش چرخه رسن را علتست چرخه گردان را ندیدن زلتست
این رسنهای سببها در جهان هان و هان زین چرخ سرگردان مدان
تا نمانی صفر و سرگردان چو چرخ تا نسوزی تو ز بی‌مغزی چو مرخ
باد آتش می‌شود از امر حق هر دو سرمست آمدند از خمر حق
آب حلم و آتش خشم ای پسر هم ز حق بینی چو بگشایی بصر
گر نبودی واقف از حق جان باد فرق کی کردی میان قوم عاد
هود گرد ممنان خطی کشید نرم می‌شد باد کانجا می‌رسید
هر که بیرون بود زان خط جمله را پاره پاره می‌گسست اندر هوا
همچنین شیبان راعی می‌کشید گرد بر گرد رمه خطی پدید
چون بجمعه می‌شد او وقت نماز تا نیارد گرگ آنجا ترک‌تاز
هیچ گرگی در نرفتی اندر آن گوسفندی هم نگشتی زان نشان
باد حرص گرگ و حرص گوسفند دایره‌ی مرد خدا را بود بند
همچنین باد اجل با عارفان نرم و خوش همچون نسیم یوسفان
آتش ابراهیم را دندان نزد چون گزیده‌ی حق بود چونش گزد
ز آتش شهوت نسوزد اهل دین باقیان را برده تا قعر زمین