به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بتش

بانگ می‌زد درمیان آن گروه پر همی شد جان خلقان از شکوه
خلق خود را بعد از آن بی‌خویشتن می‌فکندند اندر آتش مرد و زن
بی‌موکل بی‌کشش از عشق دوست زانک شیرین کردن هر تلخ ازوست
تا چنان شد کان عوانان خلق را منع می‌کردند کتش در میا
آن یهودی شد سیه‌رو و خجل شد پشیمان زین سبب بیماردل
کاندر ایمان خلق عاشق‌تر شدند در فنای جسم صادق‌تر شدند
مکر شیطان هم درو پیچید شکر دیو هم خود را سیه‌رو دید شکر
آنچ می‌مالید در روی کسان جمع شد در چهره‌ی آن ناکس آن
آنک می‌درید جامه‌ی خلق چست شد دریده آن او ایشان درست