آن جهود سگ ببین چه رای کرد
|
|
پهلوی آتش بتی بر پای کرد
|
کانک این بت را سجود آرد برست
|
|
ور نیارد در دل آتش نشست
|
چون سزای این بت نفس او نداد
|
|
از بت نفسش بتی دیگر بزاد
|
مادر بتها بت نفس شماست
|
|
زانک آن بت مار و این بت اژدهاست
|
آهن و سنگست نفس و بت شرار
|
|
آن شرار از آب میگیرد قرار
|
سنگ و آهن زآب کی ساکن شود
|
|
آدمی با این دو کی ایمن بود
|
بت سیاهابهست در کوزه نهان
|
|
نفس مر آب سیه را چشمه دان
|
آن بت منحوت چون سیل سیاه
|
|
نفس بتگر چشمهای بر آب راه
|
صد سبو را بشکند یکپاره سنگ
|
|
و آب چشمه میزهاند بیدرنگ
|
بتشکستن سهل باشد نیک سهل
|
|
سهل دیدن نفس را جهلست جهل
|
صورت نفس ار بجویی ای پسر
|
|
قصهی دوزخ بخوان با هفت در
|
هر نفس مکری و در هر مکر زان
|
|
غرقه صد فرعون با فرعونیان
|
در خدای موسی و موسی گریز
|
|
آب ایمان را ز فرعونی مریز
|
دست را اندر احد و احمد بزن
|
|
ای برادر وا ره از بوجهل تن
|