منازعت امرا در ولی عهدی

تیغ در زرادخانه‌ی اولیاست دیدن ایشان شما را کیمیاست
جمله دانایان همین گفته همین هست دانا رحمة للعالمین
گر اناری می‌خری خندان بخر تا دهد خنده ز دانه‌ی او خبر
ای مبارک خنده‌اش کو از دهان می‌نماید دل چو در از درج جان
نامبارک خنده‌ی آن لاله بود کز دهان او سیاهی دل نمود
نار خندان باغ را خندان کند صحبت مردانت از مردان کند
گر تو سنگ صخره و مرمر شوی چون به صاحب دل رسی گوهر شوی
مهر پاکان درمیان جان نشان دل مده الا به مهر دلخوشان
کوی نومیدی مرو اومیدهاست سوی تاریکی مرو خورشیدهاست
دل ترا در کوی اهل دل کشد تن ترا در حبس آب و گل کشد
هین غذای دل بده از همدلی رو بجو اقبال را از مقبلی