چون بصورت آمد آن نور سره | شد عدد چون سایههای کنگره | |
گنگره ویران کنید از منجنیق | تا رود فرق از میان این فریق | |
شرح این را گفتمی من از مری | لیک ترسم تا نلغزد خاطری | |
نکتهها چون تیغ پولادست تیز | گر نداری تو سپر وا پس گریز | |
پیش این الماس بی اسپر میا | کز بریدن تیغ را نبود حیا | |
زین سبب من تیغ کردم در غلاف | تا که کژخوانی نخواند برخلاف | |
آمدیم اندر تمامی داستان | وز وفاداری جمع راستان | |
کز پس این پیشوا بر خاستند | بر مقامش نایبی میخواستند |