بیان خسارت وزیر درین مکر

آخر آدم‌زاده‌ای ای ناخلف چند پنداری تو پستی را شرف
چند گویی من بگیرم عالمی این جهان را پر کنم از خود همی
گر جهان پر برف گردد سربسر تاب خور بگدازدش با یک نظر
وزر او و صد وزیر و صدهزار نیست گرداند خدا از یک شرار
عین آن تخییل را حکمت کند عین آن زهراب را شربت کند
آن گمان‌انگیز را سازد یقین مهرها رویاند از اسباب کین
پرورد در آتش ابراهیم را ایمنی روح سازد بیم را
از سبب سوزیش من سوداییم در خیالاتش چو سوفسطاییم