راههای مختلف آسان شدست
|
|
هر یکی را ملتی چون جان شدست
|
گر میسر کردن حق ره بدی
|
|
هر جهود و گبر ازو آگه بدی
|
در یکی گفته میسر آن بود
|
|
که حیات دل غذای جان بود
|
هر چه ذوق طبع باشد چون گذشت
|
|
بر نه آرد همچو شوره ریع و کشت
|
جز پشیمانی نباشد ریع او
|
|
جز خسارت پیش نارد بیع او
|
آن میسر نبود اندر عاقبت
|
|
نام او باشد معسر عاقبت
|
تو معسر از میسر بازدان
|
|
عاقبت بنگر جمال این و آن
|
در یکی گفته که استادی طلب
|
|
عاقبتبینی نیابی در حسب
|
عاقبت دیدند هر گون ملتی
|
|
لاجرم گشتند اسیر زلتی
|
عاقبت دیدن نباشد دستباف
|
|
ورنه کی بودی ز دینها اختلاف
|
در یکی گفته که استا هم توی
|
|
زانک استا را شناسا هم توی
|
مرد باش و سخرهی مردان مشو
|
|
رو سر خود گیر و سرگردان مشو
|
در یکی گفته که این جمله یکیست
|
|
هر که او دو بیند احول مردکیست
|
در یکی گفته که صد یک چون بود
|
|
این کی اندیشد مگر مجنون بود
|
هر یکی قولیست ضد همدگر
|
|
چون یکی باشد یکی زهر و شکر
|
تا ز زهر و از شکر در نگذری
|
|
کی تو از گلزار وحدت بو بری
|
این نمط وین نوع ده طومار و دو
|
|
بر نوشت آن دین عیسی را عدو
|