رو ز سایه آفتابی را بیاب
|
|
دامن شه شمس تبریزی بتاب
|
ره ندانی جانب این سور و عرس
|
|
از ضیاء الحق حسام الدین بپرس
|
ور حسد گیرد ترا در ره گلو
|
|
در حسد ابلیس را باشد غلو
|
کو ز آدم ننگ دارد از حسد
|
|
با سعادت جنگ دارد از حسد
|
عقبهای زین صعبتر در راه نیست
|
|
ای خنک آنکش حسد همراه نیست
|
این جسد خانهی حسد آمد بدان
|
|
از حسد آلوده باشد خاندان
|
گر جسد خانهی حسد باشد ولیک
|
|
آن جسد را پاک کرد الله نیک
|
طهرا بیتی بیان پاکیست
|
|
گنج نورست ار طلسمش خاکیست
|
چون کنی بر بیحسد مکر و حسد
|
|
زان حسد دل را سیاهیها رسد
|
خاک شو مردان حق را زیر پا
|
|
خاک بر سر کن حسد را همچو ما
|