این ندانستند ایشان از عمی
|
|
هست فرقی درمیان بیمنتهی
|
هر دو گون زنبور خوردند از محل
|
|
لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل
|
هر دو گون آهو گیا خوردند و آب
|
|
زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب
|
هر دو نی خوردند از یک آبخور
|
|
این یکی خالی و آن پر از شکر
|
صد هزاران این چنین اشباه بین
|
|
فرقشان هفتاد ساله راه بین
|
این خورد گردد پلیدی زو جدا
|
|
آن خورد گردد همه نور خدا
|
این خورد زاید همه بخل و حسد
|
|
وآن خورد زاید همه نور احد
|
این زمین پاک و آن شورهست و بد
|
|
این فرشتهی پاک و آن دیوست و دد
|
هر دو صورت گر به هم ماند رواست
|
|
آب تلخ و آب شیرین را صفاست
|
جز که صاحب ذوق کی شناسد بیاب
|
|
او شناسد آب خوش از شوره آب
|
سحر را با معجزه کرده قیاس
|
|
هر دو را بر مکر پندارد اساس
|
ساحران موسی از استیزه را
|
|
برگرفته چون عصای او عصا
|
زین عصا تا آن عصا فرقیست ژرف
|
|
زین عمل تا آن عمل راهی شگرف
|
لعنة الله این عمل را در قفا
|
|
رحمة الله آن عمل را در وفا
|
کافران اندر مری بوزینه طبع
|
|
آفتی آمد درون سینه طبع
|
هرچه مردم میکند بوزینه هم
|
|
آن کند کز مرد بیند دم بدم
|
او گمان برده که من کردم چو او
|
|
فرق را کی داند آن استیزهرو
|
این کند از امر و او بهر ستیز
|
|
بر سر استیزهرویان خاک ریز
|
آن منافق با موافق در نماز
|
|
از پی استیزه آید نه نیاز
|
در نماز و روزه و حج و زکات
|
|
با منافق ممنان در برد و مات
|