از خدا جوییم توفیق ادب
|
|
بیادب محروم گشت از لطف رب
|
بیادب تنها نه خود را داشت بد
|
|
بلک آتش در همه آفاق زد
|
مایده از آسمان در میرسید
|
|
بیشری و بیع و بیگفت و شنید
|
درمیان قوم موسی چند کس
|
|
بیادب گفتند کو سیر و عدس
|
منقطع شد خوان و نان از آسمان
|
|
ماند رنج زرع و بیل و داسمان
|
باز عیسی چون شفاعت کرد حق
|
|
خوان فرستاد و غنیمت بر طبق
|
باز گستاخان ادب بگذاشتند
|
|
چون گدایان زلهها برداشتند
|
لابه کرده عیسی ایشان را که این
|
|
دایمست و کم نگردد از زمین
|
بدگمانی کردن و حرصآوری
|
|
کفر باشد پیش خوان مهتری
|
زان گدارویان نادیده ز آز
|
|
آن در رحمت بریشان شد فراز
|
ابر بر ناید پی منع زکات
|
|
وز زنا افتد وبا اندر جهات
|
هر چه بر تو آید از ظلمات و غم
|
|
آن ز بیباکی و گستاخیست هم
|
هر که بیباکی کند در راه دوست
|
|
رهزن مردان شد و نامرد اوست
|
از ادب بر نور گشتست این فلک
|
|
وز ادب معصوم و پاک آمد ملک
|
بد ز گستاخی کسوف آفتاب
|
|
شد عزازیلی ز جرات رد باب
|