ثمره خلوت دوم

شب صفت پرده تنهائیست شمع در او گوهر بینائیست
عود و گلابی که بر او بسته شد ناله و اشک دو سه دلخسته شد
وانهمه خوبی که دران صدر بود نور خیالات شب قدر بود
محرم این پرده زنگی نورد کیست در این پرده زنگار خورد
صبح که پروانگی آموختست خوشتر ازان شمع نیفروختست
کوش کزان شمع بداغی رسی تا چو نظامی به چراغی رسی