زلف سیه بر سر سیم سپید
|
|
مشک فشان بر ورق مشک بید
|
غبغب سیمین که کمر بست از آب
|
|
قوس قزح شد ز تف آفتاب
|
زلف براهیم و رخ آتشگرش
|
|
چشم سماعیل و مژه خنجرش
|
آتش از این دسته ریحان شده
|
|
خنجر آز آن نرگس فتان شده
|
بوسه چو میمایه افکندگی
|
|
لب چو مسیحا نفس زندگی
|
خوی به رخ چون گل و نسرین شده
|
|
خرمن مه خوشه پروین شده
|
باز شده کوی گریبان حور
|
|
خط سحر یافته صغرای نور
|
همت خاصان و دل عامیان
|
|
شیفته زان نور چو سرسامیان
|
غمزه منادی که دهان خسته بود
|
|
چشم سخن گو که زبان بسته بود
|
می چو گل آرایش اقلیم شد
|
|
جام چو نرگس زر در سیم شد
|
عقل در آن دایره سرمست ماند
|
|
عاقبت از صبر تهیدست ماند
|
در دهن از خنده که راهی نبود
|
|
طاقت را طاقت آهی نبود
|
صبر دران پرده نواتنگ داشت
|
|
فتنه سر زیر در آهنگ داشت
|
یافته در نغمه داود ساز
|
|
قصه محمود و حدیث ایاز
|
شعر نظامی شکر افشان شده
|
|
ورد غزالان غزلخوان شده
|