در صدف صبح به دست صفا
|
|
غالیه بوی تو ساید صبا
|
لاجرم آنجا که صبا تاخته
|
|
لشگر عنبر علم انداخته
|
بوی کز آن عنبر لرزان دهی
|
|
گر به دو عالم دهی ارزان دهی
|
سدره ز آرایش صدرت زهیست
|
|
عرش در ایوان تو کرسی نهیست
|
روزن حاجت چو بود صبح تاب
|
|
ذره بود عرش در آن آفتاب
|
گرنه ز صبح آینه بیرون فتاد
|
|
نور تو بر خاک زمین چون فتاد
|
ای دو جهان زیر زمین از چهای
|
|
گنج نهای خاک نشین از چهای
|
تا تو به خاک اندری ای گنج پاک
|
|
شرط بود گنج سپردن به خاک
|
گنج ترا فقر تو ویرانه بس
|
|
شمع ترا ظل تو پروانه بس
|
چرخ مقوس هدف آه تست
|
|
چنبر دلوش رسن چاه تست
|
ایندو طرف گرد سپید و سیاه
|
|
راه تو را پیک ز پیکان راه
|
عقل شفا جوی و طبیبش توئی
|
|
ماه سفرساز و غریبش توئی
|
خیز و شب منتظران روز کن
|
|
طبع نظامی طرب افروز کن
|