گذار کردن اسکندر دیگر باره به هندوستان

مغنی مدار از غنا دست باز که این کار بی ساز ناید بساز
کسی را که این ساز یاری کند طرب بادلش سازگاری کند

خوشا نزهت باغ در نوبهار جوان گشته هم روز و هم روزگار
بنفشه طلایه کنان گرد باغ همان نرگس آورده بر کف چراغ
ز خون مغز مرغان به جوش آمده دل از جوش خون در خروش آمده
شکم کرده پر زیر شمشاد و سرو خروس صراحی ز خون تذرو
به رقص آمده آهوان یکسره زدشت آمد آواز آهو بره
بساط گل افکنده برطرف جوی به رامشگری بلبلان نغز گوی
نسیم گل و ناله‌ی فاخته چو یاران محرم بهم ساخته
چه خوشتر در این فصل ز آواز رود وزآن آب گل کز گل آید فرود
سرآینده‌ی ترک با چشم تنگ فروهشته گیسو به گیسوی چنگ
بسی ساز ابریشم از ناز او دریده بر ابریشم ساز او
سخنهای برسخته بر بانگ ساز تو گوئی و او گوید از چنگ باز
ازو بوسه وز تو غزالهای تر یکی چون طبرزد یکی چون شکر
به بوسه غزلهای‌تر میدهی طبرزد ستانی شکر میدهی
دلم باز طوطی نهاد آمدست که هندوستانش به یاد آمدست

چو کوه از ریاحین کفل گرد کرد برآمیخت شنگرف با لاجورد
گیاخواره را گل ز گردن گذشت نفیر گوزن آمد از کوه و دشت
گل‌تر برون آمد از خار خشک بنفشه برآمیخت عنبر به مشک
به عنبر خری نرگس خوابناک چو کافور ترسر برون زد ز خاک