شنیدم که بالای این سبز فرش
|
|
خروسی سپیداست در زیر عرش
|
چو او برزند طبل خود را دوال
|
|
خروسان دیگر بکوبند بال
|
همانا که آن مرغ عرشی منم
|
|
که هر بامدادی نوائی زنم
|
برآواز من جمله مرغان شهر
|
|
برارند بانگ اینت گویای دهر
|
نظامی ز گنجینه بگشای بند
|
|
گرفتاری گنجه تا چند چند
|
برون آر اگر صیدی افکندهای
|
|
روان کن اگر گنجی آکندهای
|
چنین نزلی ار بخت روزی بود
|
|
سزاوار گیتی فروزی بود
|
چو بر سکه شاه بستی زرش
|
|
همان خطبه خوان باز بر منبرش
|
شهی که آنچه در دور ایام اوست
|
|
بر او خطبه و سکه نام اوست
|
سر سرفرازان و گردنکشان
|
|
ملک نصرت الدین سلطان نشان
|
طرف دار موصل به فرزانگی
|
|
قدر خان شاهان به مردانگی
|
چو محمود با فرو فرهنگ و شرم
|
|
چو داود ازو گشته پولاد نرم
|
به طغرای دولت ز محمودیان
|
|
به توقیع نسبت ز داودیان
|
بهاریست هم میوه هم گل براو
|
|
سراینده قمری و بلبل بر او
|
نبینی که در بزم چون نوبهار
|
|
درم ریزد و در نماید نثار
|
چو در جام ریزد می سالخورد
|
|
شبیخون برد لعل بر لاجورد
|
چو شمشیرش آتش برآرد ز آب
|
|
میانجی کند ابر بر آفتاب
|
کجا گشت شاهین او صیدگیر
|
|
ز شاهین گردون بر آرد نفیر
|
عقابش چو پر برزند بر سپهر
|
|
شکارش نباشد مگر ماه و مهر
|
که باشد کسی تا به دوران او
|
|
کند دزدی سیرت و سان او
|