نیایش به درگاه باریتعالی

من آن ذره در خردم از دیده دور که نیروی تو بر من افکند نور
به نیروی تو چون پدید آمدم در گنجها را کلید آمدم
بسر بردم اول بساط سخن دگر ره کنم تازه درج کهن
به اول سخن دادیم دستگاه به آخر قدم نیز بنمای راه
صفائی ده این خاک تاریک را که به بیند این راه باریک را
برانم کزین ره بدین تنگنای به خشنودی تو زنم دست وپای
حفاظت چنان باد در کار من که خشنود گردی ز گفتار من
چو از راه خشنودی آیم برت نپیچم سر از قول پیغمبرت