یکی روز خرمتر از نوبهار
|
|
گزیدهترین روزی از روزگار
|
به مهمان شه بود خاقان چین
|
|
دو خورشید با یکدیگر همنشین
|
ز روم و ز ایران و از چین و زنگ
|
|
سماطین صفها برآورده تنگ
|
به می چهرهی مجلس آراسته
|
|
ز روی جهان گرد برخاسته
|
دران خرمیهای با ناز و نوش
|
|
رسیده ز لب موج گوهر به گوش
|
سخن میشد از کار کارآگهان
|
|
که زیرکترین کیستند از جهان
|
زمین خیز هر کشور از دهر چیست
|
|
به هر کشور از پیشهها بهر چیست
|
یکی گفت نیرنگ و افسونگری
|
|
ز هندوستان خیزد ار بنگری
|
یکی گفت بر مردم شور بخت
|
|
ز بابل رسد جادوئیهای سخت
|
یکی گفت کاید گه اتفاق
|
|
سرود از خراسان و رود از عراق
|
یکی گفت بر پایهی دسترس
|
|
ز بانورتر از تازیان نیست کس
|
یکی گفت نقاشی اهل روم
|
|
پسندیده شد در همه مرز و بوم
|
یکی گفت نشنیدی ای نقش بین
|
|
که افسانه شد در جهان نقش چین
|
ز رومی و چینی دران داوری
|
|
خلافی برآمد به فخر آوری
|
نمودند هر یک به گفتار خویش
|
|
نموداری از نقش پرگار خویش
|
بران شد سرانجام کار اتفاق
|
|
که سازند طاقی چو ابروی طاق
|
میان دو ابروی طاق بلند
|
|
حجابی فرود آورد نقشبند
|
بر این گوشه رومی کند دستکار
|
|
بر آن گوشه چینی نگارد نگار
|