همان چرب کو مرد شیرین گزار
|
|
چنین چربی انگیخت از مغز کار
|
که چون شه به غزنین درآمد ز بلخ
|
|
به یکسو شد از آب دریای تلخ
|
ز بس سرکه بر آستان آمدش
|
|
تمنای هندوستان آمدش
|
درین شغل با زیرکان رای زد
|
|
که دولت مرا بوسه بر پای زد
|
همه ملک ایران مرا شد تمام
|
|
به هندوستان داد خواهم لکام
|
چو من سر سوی کید هندو نهم
|
|
ازو کینه و کید یکسو نهم
|
گر آید به خدمت چو دیگر کسان
|
|
نباشم بر او جز عنایت رسان
|
وگر با من او در سر آرد ستیز
|
|
من و گردن کید و شمشیر تیز
|
ز پهلو به پهلو بگردانمش
|
|
نشیند بجائی که بنشانمش
|
چو مرکب سوی راه دور آورم
|
|
سرتیغ بر فرق فور آورم
|
چو از فور فوران ربایم کلاه
|
|
سوی خان خانان گرایم سپاه
|