رفتن اسکندر به جانب مغرب و زیارت کعبه

به هر منزلی کو عنان کرد خوش همش نزل بردند و هم پیشکش
بجز خوردنیهای بایستنی همان گوسفندان شایستنی
به اندازه دسترسهای خویش کشیدند بسیار گنجینه پیش
هم از تازی اسبان صحرا نورد هم از تیغ چون آب زهرا بخورد
هم از نیزه‌ی خطی سی ارش سنانش به خون یافته پرورش
شتر نیز هم ناقه هم بیسراک شتابنده چون باد و از گرد پاک
ادیم و دگر تحفه‌های غریب هم از جنس جوهر هم از جنس طیب
زمان تا زمان از پی جاه او کشیدند حملی به درگاه او
جهاندار کان دید بگشاد گنج به خروارها گشت پیرایه سنج
همه بادیه فرش اطلس کشید زمین زیر یاقوت شد ناپدید
سوی کعبه شد رخ برافروخته حساب مناسک در آموخته
قدم بر سر ناف عالم نهاد بسا نافه کز ناف عالم گشاد
چو پرگار گردون بر آن نقطه گاه به پای پرستش بپیموده راه
طوافی کز او نیست کس را گزیر برآورد و شد خانه را حلقه گیر
نخستین در کعبه را بوسه داد پناهنده خویش را کرد یاد
بر آن آستان زد سر خویش را خزینه بسی داد درویش را
درم دادنش بود گنج روان شتر دادنش کاروان کاروان
چو در خانه راستان کرد جای خداوند را شد پرستش نمای
همه خانه در گنج و گوهر گرفت در و بام در مشگ و عنبر گرفت
چو شرط پرستش بجای آورید ادیم یمن زیر پای آورید