به هر منزلی کو عنان کرد خوش
|
|
همش نزل بردند و هم پیشکش
|
بجز خوردنیهای بایستنی
|
|
همان گوسفندان شایستنی
|
به اندازه دسترسهای خویش
|
|
کشیدند بسیار گنجینه پیش
|
هم از تازی اسبان صحرا نورد
|
|
هم از تیغ چون آب زهرا بخورد
|
هم از نیزهی خطی سی ارش
|
|
سنانش به خون یافته پرورش
|
شتر نیز هم ناقه هم بیسراک
|
|
شتابنده چون باد و از گرد پاک
|
ادیم و دگر تحفههای غریب
|
|
هم از جنس جوهر هم از جنس طیب
|
زمان تا زمان از پی جاه او
|
|
کشیدند حملی به درگاه او
|
جهاندار کان دید بگشاد گنج
|
|
به خروارها گشت پیرایه سنج
|
همه بادیه فرش اطلس کشید
|
|
زمین زیر یاقوت شد ناپدید
|
سوی کعبه شد رخ برافروخته
|
|
حساب مناسک در آموخته
|
قدم بر سر ناف عالم نهاد
|
|
بسا نافه کز ناف عالم گشاد
|
چو پرگار گردون بر آن نقطه گاه
|
|
به پای پرستش بپیموده راه
|
طوافی کز او نیست کس را گزیر
|
|
برآورد و شد خانه را حلقه گیر
|
نخستین در کعبه را بوسه داد
|
|
پناهنده خویش را کرد یاد
|
بر آن آستان زد سر خویش را
|
|
خزینه بسی داد درویش را
|
درم دادنش بود گنج روان
|
|
شتر دادنش کاروان کاروان
|
چو در خانه راستان کرد جای
|
|
خداوند را شد پرستش نمای
|
همه خانه در گنج و گوهر گرفت
|
|
در و بام در مشگ و عنبر گرفت
|
چو شرط پرستش بجای آورید
|
|
ادیم یمن زیر پای آورید
|