پریروی را برد نزدیک شاه
|
|
که این ماه بود اژدهای سیاه
|
زنی کاردانست و بسیار هوش
|
|
فلک را به نیرنگ پیچیده گوش
|
ز قعر زمین برکشد چاه را
|
|
فرود آرد از آسمان ماه را
|
ز حل را سیاهی بشوید ز روی
|
|
شود بر حصاری به یک تار موی
|
به خوبی چگویم پری پیکری
|
|
پری را نبوده چنین دختری
|
سر زلفش از چنبر مشگ ناب
|
|
رسن کرده بر گردن آفتاب
|
به اقبال شه راه بربستمش
|
|
همه نام و ناموس بشکستمش
|
زبون شد درآمد بزنهار من
|
|
سزد گر کند خسروش یار من
|
وگر خدمت شاه را درخور است
|
|
مرا هم خداوند و هم خواهر است
|
چو شه دید رخسار آن دلفریب
|
|
برآراسته ماهی از زر و زیب
|
بلیناس را داد کین رام تست
|
|
سزاوار می خوردن جام تست
|
ولیکن مباش ایمن از رنگ او
|
|
مشو غافل از مکر و نیرنگ او
|
اگر کژدمی کهربا دم بود
|
|
مشو ایمن از وی که کژدم بود
|
بلیناس بر شکر تسلیم شاه
|
|
رخ خویش مالید بر خاک راه
|
پریروی را بانوی خانه کرد
|
|
پری چند زین گونه دیوانه کرد
|
برآموخت زو جادوئیها تمام
|
|
بلیناس جادوش از آن گشت نام
|
اگر جادوئی گر ستاره شناس
|
|
ز خود مرگ را برنبندی مراس
|