مرا گر خدوند یاری دهد
|
|
عجب نیست گر شهریاری دهد
|
توانم که گردن فرازی کنم
|
|
به شمشیر با شیر بازی کنم
|
به تیغ افسر و گاه خواهم گرفت
|
|
بدین اژدها ماه خواهم گرفت
|
نخواندی ز تاریخ جمشید شاه
|
|
که آن اژدها چون فرو برد ماه
|
فریدون بدان اژدها باره مرد
|
|
هم از قوت اژدهائی چه کرد
|
به دارندهی آسمان و زمین
|
|
کزو مایه دارد همان و همین
|
خدائی کزو هر که آگاه نیست
|
|
خرد را بدان بی خرد راه نیست
|
به راه نیاگان پیشین ما
|
|
که بودند پیغمبر دین ما
|
بصحف براهیم ایزد شناس
|
|
کزان دین کنم پیش یزدان سپاس
|
که گر دست یابم بر ایرانیان
|
|
برم دین زردشت را از میان
|
نه آتش گذارم نه آتشکده
|
|
شود آتش از دستم آتش زده
|
چنین رسم پاکیزه و راه راست
|
|
ره ما و رسم نیاکان ماست
|
برین مشک خاشاک نتوان فشاند
|
|
که بوی خوش مشک پنهان نماند
|
کسی راست خرما ز نخل بلند
|
|
که بر نخل خرما رساند کمند
|
به بستان گلی راست گردن فراز
|
|
که بوئی و رنگی دهد دلنواز
|
ز گوران سرافراز گوری بود
|
|
که با فحلیش دست زوری بود
|
ز شیران همان شیر خونریزتر
|
|
که دندان و چنگش بود تیزتر
|
دو شیر گرسنه است و یکران گور
|
|
کباب آن کسی راست کو راست زور
|
دو پیلند خرطوم درهم کشان
|
|
ز بردن یکی بود خواهد نشان
|
تو مردی و من مرد وقت نبرد
|
|
به مردی پدید آید از مرد مرد
|