پاسخ نامه دارا از جانب اسکندر

سرنامه نام جهاندار پاک برازنده رستنیها ز خاک
بلندی ده آسمان بلند گشاینده‌ی دیده‌ی هوشمند
جهان آفرین وز جهان بی نیاز به هنگام بیچارگی چاره‌ساز
زمین را به مردم برآراست چهر کمر بست گردش ز گردان سپهر
نیام زمین را به شمشیر آب برافروخت چون چشمه‌ی آفتاب
خداوند بی نسبت بندگی نه پیری در او نه پراکندگی
یکی گونه ماننده هر یکیست همه هستی از ملک او اندکیست
قوی حجت از هر چه‌گیری شمار بری حاجت از هر چه آید به کار
مرا و تو را مایه باید نخست که تا زو بسازیم چیزی درست
هر آنچ آفرید او به اسباب نیست به دریافتن عقل را تاب نیست
خرد دانش‌آموز تعلیم اوست دل از داغداران تسلیم اوست
پر از حکمت و حکم او شد جهان به حکم آشکارا به حکمت نهان
فرشته پران را برین ساده دشت ازو آمدن هم بدو بازگشت
دل و دیده را روشنائی ازوست مرا و ترا پادشائی ازوست
ز فرمان او نیست کس را گزیر خدای اوست ما بنده فرمان پذیر
مرا گر کند در جهان تاجدار عجب نیست از بخشش کردگار
تو نیز ای جهاندار پیروز بخت نه کز مادر آورده‌ای تاج و تخت
خدا دادت این چیره‌دستی که هست مشو بر خدا دادگان چیره دست
سپاس خدا کن که بر ناسپاس نگوید ثنا مرد مردم شناس
مبادا به هشیاری و بیهشی کسی را ز فرمان او فرمشی