یه یزدان که اهریمنش دشمنست
|
|
به زردشت کو خصم اهریمنست
|
که از روم و رومی نمانم نشان
|
|
شوم به سر هر دو آتش فشان
|
گرفتم همه آهن آری ز روم
|
|
در آتشگه ما چه آهن چه موم
|
ز رومی چه برخیزد و لشگرش
|
|
به پای ستوران برم کشورش
|
گر آری به خروارها درع و ترگ
|
|
کجا با شدت برگ یک بید برگ
|
مگر تیر ترکان یغمای من
|
|
نخوردی که تندی به غوغای من
|
سری کو که سر بخش دارا کنی
|
|
به ار پیش دارا مدارا کنی
|
کمان بشکنی پر بریزی ز تیر
|
|
زره در نوردی بپوشی حریر
|
وگرنه چنانت دهم گوش پیچ
|
|
که دانی که هیچی و کمتر ز هیچ
|
حذر کن ز خشم جگر جوش من
|
|
مباش ایمن از خواب خرگوش من
|
به خرگوش خفته مبین زینهار
|
|
که چندان که خسبد دود وقت کار
|
توانم که من با تو ای خام خوی
|
|
کنم پختگی گردم آزرم جوی
|
ولیک آن مثل راست باشد که شاه
|
|
به ار وقت خواری درافتد به چاه
|
بده جزیت از ما ببر کینه را
|
|
قلم در مکش رسم دیرینه را
|
نشاید همه ساله گرگینه دوخت
|
|
خر و رشته یکبار باید فروخت
|
مزن رخنه در خاندان کهن
|
|
تو در رخنه باشی دلیری مکن
|
بجائی میاور که جنبم ز جای
|
|
ندارد پر پشه با پیل پای
|
به ملک خدا داده خرسند باش
|
|
مکن ز اهنین چنگ شیران تراش
|
کلاغی تک کبک در گوش کرد
|
|
تک خویشتن را فراموش کرد
|
بساز انجمن کانجم آمد فراز
|
|
فرشته در آسمان کرد باز
|