رای زدن دارا با بزرگان ایران

ز هر کاردانی برای درست در آن داوری چاره‌ای باز جست
که بدخواه را چون درآرد شکست بد چرخ را چون کند باز بست
چه افسون درآموزد از رهنمون که آید ز کار سکندر برون
چو در جنگ پیروزیش دیده بود ز پیروز جنگیش ترسیده بود
نکردش در آن کار کس چاره‌ای نخوردش غمی هیچ غمخواره‌ای
چو دانسته بودند کو سرکشست به سوزندگی گرم چون آتشست
سخنهای کس درنیارد به گوش در آن کار بودند یکسر خموش
به تخمه در از زنگه شاوران سری بود نامی ز نام آوران
فریبرز نامی که از فر و برز تن جوشنش بود و بازوی گرز
به بیعت در آن انجمن گاه بود ز احوال پیشینه آگاه بود
ثنا گفت بر گاه و بر بزم شاه که آباد باد از تو این بزمگاه
مبادا تهی عالم از نام تو همان جنبش دور از آرام تو
گذشته نیای من از عهد پیش چنین گفت با من در اندرز خویش
که چون کرد کیخسرو آهنگ غار خبر داد از آن جام گوهر نگار
که در طالع زود ماتانه دیر فرود آید اختر ز بالا به زیر
برون آید از روم گردنکشی زند در هر آتشکده آتشی
همه ملک ایران بدست آورد به تخت کیان برنشست آورد
جهان گیرد و هم نماند به جای سرانجام روزی درآید ز پای
مبادا که این مرد رومی نژاد در آن قالب افتد که هرگز مباد
به ار شاه بر یخ زند نام او نیارد در این کشور آرام او