گزارنده درج دهقان نورد
|
|
گزارندگان را چنین یاد کرد
|
که چون شاه یونان ملک فیلقوس
|
|
برآراست ملک جهان چون عروس
|
به فرزانه فرزند شد سر بلند
|
|
که فرخ بود گوهر ارجمند
|
چو فرزند خود را خردمند یافت
|
|
شد ایمن که شایسته فرزند یافت
|
ندارد پدر هیچ بایستهتر
|
|
ز فرزند شایسته شایستهتر
|
نشاندش به دانش در آموختن
|
|
که گوهر شود سنگ از افروختن
|
نقوماجس آنکو خردمند بود
|
|
ارسطوی داناش فرزند بود
|
به آموزگاری برو رنج برد
|
|
بیاموختش آنچه نتوان شمرد
|
ادبهای شاهی هنرهای نغز
|
|
که نیروی دل باشد و نور مغز
|
ز هر دانشی کو بود در قیاس
|
|
وزو گردد اندیشه معنی شناس
|
برآراست آن گوهر پاک را
|
|
چو انجم که آراید افلاک را
|
خبر دادش از هر چه در پرده بود
|
|
کسی کم چنان طفل پرورده بود
|