پس و پیش چون آفتابم یکیست
|
|
فروغم فراوان فریباند کیست
|
پس هیچ پشتی چنان نگذرم
|
|
که در پیش رویش خجالت برم
|
ز بدگوی بد گفته پنهان کنم
|
|
به پاداش نیکش پشیمان کنم
|
نگویم بداندیش را نیز بد
|
|
کزان گفته باشم بداندیش خود
|
بدین نیکی آرندم از دشت و رود
|
|
ز نیکان و از نیکنامان درود
|
وزین حال اگر نیز گردان شوم
|
|
زیارتگه نیک مردان شوم
|
شوم بر درم ریز خود در فشان
|
|
کنم سرکشی لیک با سرکشان
|
ز بی آلتی وانماندم به کنج
|
|
جهان باد و از باد ترسد ترنج
|
ز شاهان گیتی در این غار ژرف
|
|
که را بود چون من حریفی شگرف
|
که دید است بر هیچ رنگین گلی
|
|
ز من عالی آوازهتر بلبلی
|
به هر دانشی دفتر آراسته
|
|
به هر نکتهای خامهای خواسته
|
پذیرفته از هر فنی روشنی
|
|
جداگانه در هر فنی یک فنی
|
شکر دانم از هر لب انگیختن
|
|
گلابی ز هر دیدهای ریختن
|
کسی را که در گریه آرم چو آب
|
|
بخندانمش باز چون آفتاب
|
به دستم دراز دولت خوش عنان
|
|
طبر زد چنین شد طبر خون چنان
|
توانم در زهد بر دوختن
|
|
به بزم آمدن مجلس افروختن
|
ولیکن درخت من از گوشه رست
|
|
ز جا گر بجنبد شود بیخ سست
|
چهله چهل گشت و خلوت هزار
|
|
به بزم آمدن دور باشد ز کار
|
به هنگام سیل آشکارا شدن
|
|
نشاید ز ری تا بخارا شدن
|
همان به که با این چنین باد سخت
|
|
برون ناورم چون گل از گوشه رخت
|