در شرف این نامه بر دیگر نامه‌ها

پس و پیش چون آفتابم یکیست فروغم فراوان فریب‌اند کیست
پس هیچ پشتی چنان نگذرم که در پیش رویش خجالت برم
ز بدگوی بد گفته پنهان کنم به پاداش نیکش پشیمان کنم
نگویم بداندیش را نیز بد کزان گفته باشم بداندیش خود
بدین نیکی آرندم از دشت و رود ز نیکان و از نیکنامان درود
وزین حال اگر نیز گردان شوم زیارتگه نیک مردان شوم
شوم بر درم ریز خود در فشان کنم سرکشی لیک با سرکشان
ز بی آلتی وانماندم به کنج جهان باد و از باد ترسد ترنج
ز شاهان گیتی در این غار ژرف که را بود چون من حریفی شگرف
که دید است بر هیچ رنگین گلی ز من عالی آوازه‌تر بلبلی
به هر دانشی دفتر آراسته به هر نکته‌ای خامه‌ای خواسته
پذیرفته از هر فنی روشنی جداگانه در هر فنی یک فنی
شکر دانم از هر لب انگیختن گلابی ز هر دیده‌ای ریختن
کسی را که در گریه آرم چو آب بخندانمش باز چون آفتاب
به دستم دراز دولت خوش عنان طبر زد چنین شد طبر خون چنان
توانم در زهد بر دوختن به بزم آمدن مجلس افروختن
ولیکن درخت من از گوشه رست ز جا گر بجنبد شود بیخ سست
چهله چهل گشت و خلوت هزار به بزم آمدن دور باشد ز کار
به هنگام سیل آشکارا شدن نشاید ز ری تا بخارا شدن
همان به که با این چنین باد سخت برون ناورم چون گل از گوشه رخت