فرجام کار بهرام و ناپدید شدن او در غار

کرد بر گور مرکب انگیزی داد یکران تند را تیزی
از پی صید می‌نمود شتاب در بیابان و جایهای خراب
پر گرفته نوند چار پرش وز وشاقان یکی دو بر اثرش
بود غاری در آن خرابستان خوشتر از چاه یخ به تابستان
رخنه‌ی ژرف داشت چون ماهی هیچکس را نه بر درش راهی
گور در غار شد روان و دلیر شاه دنبال او گرفته چو شیر
اسب در غار ژرف راند سوار گنج کیخسروی رساند به غار
شاه را غار پرده‌دار شده و او هم آغوش یار غار شده
وان وشاقان به پاسداری شاه بر در غار کرده منزلگاه
نه ره آن‌که در خزند به غار نه سرباز پس شدن به شکار
دیده بر راه مانده با دم سرد تاز لشگر کجا برآید گرد
چون زمانی بران کشید دراز لشگر از هر سوئی رسید فراز
شاه جستند و غار می‌دیدند مهره در مغز مار می‌دیدند
آن وشاقان ز حال شاه جهان باز گفتند آنچه بود نهان
که چو شه بر شکار کرد آهنگ راند مرکب بدین کریچه‌ی تنگ
کس بدین داوری نشد یاور وین سخن را نداشت کس باور
همه گفتند کاین خیال بدست قول نابالغان بی‌خرد است
خسرو پیلتن به نام خدای کی در این تنگنای گیرد جای
و آگهی نه که پیل آن بستان دید خوابی و شد به هندوستان
بند بر پیلتن زمانه نهاد پیل بند زمانه را که گشاد