آگاهی بهرام از لشکرگشی خاقان چین بار دوم

جعد بر جعد بسته مرزنگوش دیلم آسا فکنده بر سر دوش
گشته هم برگ و هم گیا راضی این به مقراضه آن به مقراضی
سنبل از خوشهای مشگ انگیز برقرنفل گشاده عطسه‌ی تیز
داده خیری به شرط هم عهدی یاسمن را خط ولیعهدی
بوی سیسنبر از حرارت خویش عقرب چرخ را گداخته نیش
غنچه با چشم گاو چشم به ناز مرغ با گوش پیلگوش به راز
گل کافور بوی مشک نسیم چون بناگوش یار در زر و سیم
مشک بید از درخت عود نشان گاه کافور و گاه مشک فشان
ارغوان و سمن برابر دید رایتی برکشیده سرخ و سپید
ز آفت بید برگ بادخزان شاخ پر برگ بید دست گزان
گل کمر بسته در شهنشاهی خاک چون باد در هوا خواهی
بلبل آواز برکشیده چو کوس همه شب تا به وقت بانگ خروس
سرخ گل را به سبز میدانی پنج نوبت زنان به سلطانی
برسر سرو بانگ فاختگان چون طرب رود دلنواختگان
نای قمری به ناله سحری خنده برده ز کام کبک دری
بانگ دراج بر حوالی کشت کرده تقطیع بیتهای بهشت
زند باف از بهشت نامه زند در شب آورد و خواند حرفی چند
عندلیب از نوای تیز آهنگ گشته باریک چون بریشم چنگ
باغ چون لوح نقشبند شده مرغ و ماهی نشاط‌مند شده
شاه بهرام در چنین روزی کرد شاهانه مجلس افروزی