روزی از صبح فتح نورانی
|
|
آسمان بر گشاده پیشانی
|
فرخ و روشن و جهان افروز
|
|
خنک آن روز یاد باد آن روز
|
شه به خوبی چو روی دلبندان
|
|
مجلسی ساخت با خردمندان
|
روز خانه نه روز بستان بود
|
|
کاولین روزی از زمستان بود
|
شمع و قندیل باغها مرده
|
|
رخت و بنگاه باغبان برده
|
بانگ دزدیده بلبلان را زاغ
|
|
بانگ دزدی در آوریده به باغ
|
زاغ جز هندوی نسب نبود
|
|
دزدی از هندوان عجب نبود
|
زاغ مانده به باغ بیبلبل
|
|
خار مانده به یادگار از گل
|
داده نقاش باد شبگیری
|
|
آب را حلقهای زنجیری
|
تاب سرما که برد از آتش تاب
|
|
آب را تیغ و تیغ را کرد آب
|
دمه پیکان آبدار به دست
|
|
چشم را سفت و چشمه را میبست
|
شیر در جوش چون پنیر شده
|
|
خون در اندام زمهریر شده
|
کوه قاقم زمین حواصل پوش
|
|
چرخ سنجاب درکشیده به دوش
|
بر بهائم ددان کمین کرده
|
|
پوست کنده به پوستین کرده
|
رستنی در کشیده سر به زمین
|
|
نامیه گشته اعتکاف نشین
|
کیمیا کاری جهان دو رنگ
|
|
لعل آتش نهفته در دل سنگ
|
گل ز حکمت به کوزهای پوده
|
|
گل حکمت به سر بر اندوه
|
زیبقیهای آبگینه آب
|
|
تخته بر تخته گشته نقره ناب
|
در چنین فصل تابخانه شاه
|
|
داشته طبع چار فصل نگاه
|
ار بسی بویهای عطرآمیز
|
|
معتدل گشته باد برف انگیز
|