خنده و مستیم به تأویلست
|
|
خنده شیر و مستی پیلست
|
شیر در وقت خنده خون ریزد
|
|
کیست کز پیل مست نگریزد
|
ابلهان مست و بیخبر باشند
|
|
هوشیاران می دگر باشند
|
آنکه در عقل پستیش نبود
|
|
میخورد لیک مستیش نبود
|
بر سر باده چونکه رای آرم
|
|
تاج قیصر به زیر پای آرم
|
چون منش را به باده تیز کنم
|
|
بر سر خصم جرعهریز کنم
|
دوستان را چو در میآویزم
|
|
گنج قارون ز آستین ریزم
|
دشمنان را گهی که بیخ زنم
|
|
به کبابی جگر به سیخ زنم
|
نیکخواهان من چه پندارند
|
|
کاختران سپهر بیکارند
|
من اگر چند خفته باشم و مست
|
|
بخت بیدار من به کاری هست
|
به چنین خوابها که من مستم
|
|
خواب خاقان نگر که چون بستم
|
به یکی پی غلط که افشردم
|
|
رخت هندو نگر که چون بردم
|
سگ بود کو ز ناتوانی خویش
|
|
خوش نخسبد به پاسبانی خویش
|
اژدها گرچه خسبد اندر غار
|
|
شیر نر بر درش نیابد بار
|
شه چو این داستان خوش بر گفت
|
|
روی آزادگان چو گل بشکفت
|
همه سر بر زمین نهادندش
|
|
پاسخی عاجزانه دادندش
|
کانچه شه گفت با کمربندان
|
|
هست پیرایه خردمندان
|
همه راحرز جان و تن کردیم
|
|
حلقه گوش خویشتن کردیم
|
تاج بر فرق شه خدای نهاد
|
|
کوشش خلق باد باشد باد
|
سرورانی که سروری کردند
|
|
با تو بسیار همسری کردند
|