کمر هفت چشمه را در بست
|
|
بر سر تخت هفت پایه نشست
|
چینیئی بر برش چو سینه باز
|
|
رومیی بر تنش به رسم طراز
|
واو به خوبی ز روم باجستان
|
|
به نکوئی ز چین خراج ستان
|
چار بالش نهاده چون جمشید
|
|
پنج نوبت رسانده بر خورشید
|
رسم انصاف در جهان آورد
|
|
عدل را سر بر آسمان آورد
|
کرد با دادپروران یاری
|
|
با ستمکارگان ستمکاری
|
قفل غم را درش کلید آمد
|
|
کامد او فرخی پدید آمد
|
کار عالم ز نو گرفت نوا
|
|
بر نفسها گشاده گشت هوا
|
گاو نازاده گشت زاینده
|
|
آب در جویها فزاینده
|
میوهها بر درخت بار گرفت
|
|
سکهها بر درم قرار گرفت
|
حل و عقل جهان بدو شد راست
|
|
دو هوائی ز مملکت برخاست
|
پادشه زادگان به هر طرفی
|
|
یافتند از شکوه او شرفی
|
کارداران ز حمل کشور او
|
|
حملها ریختند بر در او
|
قلعه داران خزینها بردند
|
|
قلعه را با کلید بسپردند
|
هرکسی روزنامه نو میکرد
|
|
جان به توقیع او گرو میکرد
|
او چو در کار مملکت پرداخت
|
|
هرکسی را به قدر پایه نواخت
|
کار بیرونقان بساز آورد
|
|
رفتگان را به ملک باز آورد
|
ستم گرگ برگرفت از میش
|
|
باز را کرد با کبوتر خویش
|
از سر فتنه برد مستیها
|
|
کرد کوته دراز دستیها
|
پایه گاه دشمنان به شکست
|
|
بر جهان داد دوستان را دست
|