هرچه گفتی ز رای خوب سرشت
|
|
خردش بر نگین دل بنوشت
|
سر تو زیبی که سروری همه را
|
|
سر شبان هم تو شایی این رمه را
|
تاجداری سزای گوهر تست
|
|
تاج با ماست لیک بر سر تست
|
زند گشتاسبی به جز تو که خواند
|
|
زندهدار کیان به جز تو که ماند
|
زند گشتاسبی به جز تو که خواند
|
|
زندهدارکیان به جز تو که ماند
|
تخمه بهمنی و دارائی
|
|
ازتو میپاید آشکارائی
|
میوه نو توئی سیامک را
|
|
یادگار اردشیر بابک را
|
تا کیومرث از سریر و کلاه
|
|
میرود نسبت تو شاه به شاه
|
ملک با تو به اختیاری نیست
|
|
در جهان جز تو تاجداری نیست
|
موبدان گر نوند و گر کهنند
|
|
همه از یک زبان در این سخنند
|
لیک ما بندگان در این بندیم
|
|
که گرفتار عهد و سوگندیم
|
با نشینندهای که دارد تخت
|
|
دست عهدی شدست ما را سخت
|
که نخواهیم تاج بیسر او
|
|
بر نتابیم چهره از در او
|
حجتی باید استوار کنون
|
|
کارد آن عهد را ز عهده برون
|
تا در آیین خود خجل نشویم
|
|
نشکند عهد و تنگدل نشویم
|
شاه بهرام کاین جواب شنید
|
|
پاسخی دادشان چنانکه سزید
|
گفت عذر از شما روا نبود
|
|
عاقل آن به که بی وفا نبود
|
این مخالف که تخت گیر شماست
|
|
طفل من شد اگرچه پیر شماست
|
تاجش از سر چنان به زیر آرم
|
|
که یکی موی ازو نیازارم
|
گرچه موقوف نیست شاهی من
|
|
بر مدارا و عذر خواهی من
|