گرچه در پشم خویشتن خسبند | همه در پنبهزار من خسبند | |
به که بد عهد و سنگدل باشند | تا ز من عاقبت خجل باشند | |
از خیانت رسد خجالت مرد | وز خجالت دریغ باشد و درد | |
به جز آن هرچه بینی از خواری | باشد آن نوعی از ستمگاری | |
بیخردوار اگر شدند ز دست | به خروشان کنم خدیو پرست | |
مرد کز صید ناصبور افتد | تیر او از نشانه دور افتد |