آگاهی بهرام از وفات پدر

گرچه بهرام سربلندی داشت دانش و تیغ و زورمندی داشت
از جنایت کشیدن پدرش دیده کس ندید در هنرش
گفت هر کس در او نظر نکنیم وز پدر مردنش خبر نکنیم
کان بیابانی عرب پرورد کار ملک عجم نداند کرد
تازیان را دهد ولایت و گنج پارسی‌زادگان رسند به رنج
کس نمی‌خواست کو شود بر گاه چون خدا خواست بر نهاد کلاه
پیری از بخردان گزین کردند نام او داور زمین کردند
گرچه نز جنس تاجداران بود هم به گوهر ز شهریاران بود
تاج بر فرق سر نهادندش کمر هفت چشمه دادندش
چونکه بهرام‌گور یافت خبر کاسمان دور خویش برد به سر
دوری از سر نمود دیگر بار برخلاف گذشته آمد کار
از سر تخت و تاج شد پدرش کس نبد تخت گیر و تاجورش
پای بیگانه در میان آمد شورشی تازه در جهان آمد
اول آیین سوگواری داشت نقش پیروزه بر عقیق نگاشت
وانگه آورد عزم آنکه چو شیر برکشد بر مخالفان شمشیر
تیغ بر دشمنان دراز کند در پیکار و کینه باز کند
باز گفتا چرا ددی سازم اول آن به که بخردی سازم
گرچه ایرانیان خطا کردند کز دل آزرم ما رها کردند
در دل سختشان نخواهم دید نرمی آرم که نرمیست کلید
با همه سگدلی شکار منند گوسپندان مرغزار منند