آگاهی مجنون از وفات مادر

آن ذوق نشد هنوزت از یاد کز حاجت خلق باشی آزاد
تا هست به چون خودی نیازت با سوز بود همیشه سازت
آنگاه رسی به سر بلندی کایمن شوی از نیازمندی
هان تا سگ نان کس نباشی یا گریه خوان کس نباشی
چون مشعله دسترنج خود خور چون شمع همیشه گنج خود خور
تا با تو به سنت نظامی سلطان جهان کند غلامی