آن ذوق نشد هنوزت از یاد | کز حاجت خلق باشی آزاد | |
تا هست به چون خودی نیازت | با سوز بود همیشه سازت | |
آنگاه رسی به سر بلندی | کایمن شوی از نیازمندی | |
هان تا سگ نان کس نباشی | یا گریه خوان کس نباشی | |
چون مشعله دسترنج خود خور | چون شمع همیشه گنج خود خور | |
تا با تو به سنت نظامی | سلطان جهان کند غلامی |