زخمی به زبان همی فروشی
|
|
من سوختم و تو بر نجوشی
|
نه هر که زبان دراز دارد
|
|
زخم از تن خویش باز دارد
|
سوسن از سر زبان درازی
|
|
شد در سر تیغ و تیغ بازی
|
یاری که بود مرا خریدار
|
|
هم بر رخ او بود پدیدار
|
آنچه از تو مرا در این مقامست
|
|
بنمای مرا که تا کدامست
|
این است که عهد من شکستی؟
|
|
در عهده دیگری نشستی
|
با من به زبان فریب سازی
|
|
با او به مراد عشق بازی
|
گر عاشقی آه صادقت کو
|
|
با من نفس موافقت کو
|
در عشق تو چون موافقی نیست
|
|
این سلطنتست عاشقی نیست
|
تو فارغ از آنکه بی دلی هست
|
|
و اندوه ترا معاملی هست
|
من دیده به روی تو گشاده
|
|
سر بر سر کوی تو نهاده
|
بر قرعه چار حد کویت
|
|
فالی زنم از برای رویت
|
آسوده کسی که در تو بیند
|
|
نه آنکه بروز من نشیند
|
خرم نه مرا توانگری را
|
|
کو دارد چون تو گوهری را
|
باغ ارچه ز بلبلان پرآبست
|
|
انجیر نواله غرابست
|
آب از دل باغبان خورد نار
|
|
باشد که خورد چو نقل بیمار
|
دیریست که تا جهان چنین است
|
|
محتاج تو گنج در زمین است
|
کی میبینم که لعل گلرنگ؟
|
|
بیرون جهد از شکنجه سنگ
|
وآنماه کز اوست دیده را نور
|
|
گردد ز دهان اژدها دور
|
زنبور پریده شهد مانده
|
|
خازن شده ماه و مهد مانده
|