خیریش نه زرد بلکه زر بود
|
|
نی بود ولیک نیشکر بود
|
در دوست به جان امید بسته
|
|
با شوی ز بیم جان نشسته
|
بر گل ز مژه گلاب میریخت
|
|
مهتاب بر آفتاب میبیخت
|
از بس که نمود نوحهسازی
|
|
بخشود دلم بران نیازی
|
گفتم چه کسی و گریت از چیست
|
|
نالیدن زارت از پی کیست
|
بگشاد شکر به زهر خنده
|
|
کی بر جگرم نمک فکنده
|
لیلی بودم ولیکن اکنون
|
|
مجنونترم از هزار مجنون
|
زان شیفته سیه ستاره
|
|
من شیفتهتر هزار باره
|
او گرچه نشانه گاه درد است
|
|
آخر به چو من زنست مرد است
|
در شیوه عشق هست چالاک
|
|
کز هیچ کسی نیایدش باک
|
چون من به شکنجه در نکاهد
|
|
آنجا قدمش رود که خواهد
|
مسکین من بیکسم که یک دم
|
|
با کس نزنم دمی در این غم
|
ترسم که ز بی خودی و خامی
|
|
بیگانه شوم ز نیکنامی
|
زهری به دهن گرفته نوشم
|
|
دوزخ به گیاه خشک پوشم
|
از یک طرفم غم غریبان
|
|
وز سوی دگر غم رقیبان
|
من زین دو علاقه قوی دست
|
|
در کش مکش اوفتاده پیوست
|
نه دل که به شوی بر ستیزم
|
|
نه زهره که از پدر گریزم
|
گه عشق دلم دهد که برخیز
|
|
زین زاغ و زغن چو کبک بگریز
|
گه گوید نام و ننگ بنشین
|
|
کز کبک قوی تراست شاهین
|
زن گرچه بود مبارز افکن
|
|
آخر چو زنست هم بود زن
|