نیایش کردن مجنون به درگاه خدای تعالی

در خدمت این خدیو نامی ما اعظم شانک ای نظامی
از شکل بروج و از منازل افتاده سپهر در زلازل
عکس حمل از هلال خنده بر جیب فلک زهی فکنده
گاو فلکی چو گاو دریا گوهر به گلو در از ثریا
جوزا کمر درویه بسته بر تخت دو پیکری نشسته
هقعه چو کواعب قصب پوش باهنعه نشسته گوش در گوش
خرچنگ به چنگل ذراعی انداخته ناخن سباعی
نثره به نثار گوهر افشان طرفه طرفی دگر زرافشان
جبهه ز فروع جبهت خویش افروخته صد چراغ در پیش
قلب‌الاسد از اسد فروزان چون آتش عود عود سوزان
عذرا رخ سنبله در آن طرف بی‌صرفه نکرد دانه صرف
انگیخته غفر چون کریمان سه قرصه به کاسه یتیمان
میزان چو زبان مرد دانا بگشاده زبانه با زبانا
عوا ز سماک هیچ شمشیر تازی سگ خویش رانده بر شیر
اکلیل به قلب تاج داده عقرب به کمان خراج داده
با صادر و وارد نعایم بلده دو سه دست کرده قایم
جدی سر خود چو بز بریده کافسانه سربزی شنیده
ذابح ز خطر دهان گرفته سعد اخبیه را عنان گرفته
بلع ارنه دعای بلعمی بود در صبح چرا دو دست بنمود
دلو از کله‌های آفتابی خاموش لب از دهن پر آبی