در هیکل او کشید جامه
|
|
از غایت کفش تا عمامه
|
از هر مثلی که یاد بودش
|
|
پندی پدرانه مینمودش
|
کای جان پدر نه جای خوابست
|
|
کایام دو اسبه در شتابست
|
زین ره که گیاش تیغ تیز است
|
|
بگریز که مصلحت گریز است
|
در زخم چنین نشانه گاهی
|
|
سالیت نشسته گیر و ماهی
|
تیری زده چرخ بیمدارا
|
|
خون ریخته از تو آشکارا
|
روزی دو سه پی فشرده گیرت
|
|
افتاده ز پای و مرده گیرت
|
در مرداری ز گرگ تا شیر
|
|
کرده دد و دام را شکم سیر
|
بهتر سگ شهر خویش بودن
|
|
تا دل غریبی آزمودن
|
چندانکه دوید پی دویدی
|
|
جائی نرسیدی و رسیدی
|
رنجیده شدن نه رای دارد
|
|
با رنج کشی که پای دارد؟
|
آن رودکده که جای آبست
|
|
از سیل نگر که چون خرابست
|
وان کوه که سیل ازان گریزد
|
|
در زلزله بین که چون بریزد
|
زینسان که تو زخم رنج بینی
|
|
فرسوده شوی گر آهنینی
|
از توسنی تو پر شد ایام
|
|
روزی دو سه رام شو بیارام
|
سر رفت و هنوز بد لکامی
|
|
دل سوخته شد هنوز خامی
|
ساکن شو از این جمازه راندن
|
|
با یاوگیان فرس دواندن
|
گه مشرف دیو خانه بودن
|
|
گه دیوچه زمانه بودن
|
صابر شو و پایدار و بشکیب
|
|
خود را به دمی دروغ بفریب
|
خوش باش به عشوه گرچه بادست
|
|
بس عاقل کو به عشوه شادست
|