در احوال لیلی

بر راهگذر فکندی از بام دادی ز سمن به سرو پیغام
آن رقعه کسی که بر گرفتی برخواندی و رقص در گرفتی
بردی و بدان غریب دادی کز وی سخن غریب زادی
او نیز بدیهه‌ای روانه گفتی به نشان آن نشانه
زین گونه میان آن دو دلبند می‌رفت پیام گونه‌ای چند
زاوازه آن دو بلبل مست هر بلبله‌ای که بود بشکست
زان هردو بریشم خوش آواز بر ساز بسی بریشم ساز
بر رورد رباب و ناله چنگ یک رنگ نوای آن دو آهنگ
زایشان سخنی به نکته راندن وز چنگ زدن ز نای خواندن
از نغمه آن دو هم ترانه مطرب شده کودکان خانه
خصمان در طعنه باز کردند در هر دو زبان دراز کردند
وایشان ز بد گزاف گویان خود را به سرشک دیده شویان
بودند بر این طریق سالی قانع به خیال و چون خیالی

چون پرده کشید گل به صحرا شد خاک به روی گل مطرا
خندید شکوفه بر درختان چون سکه روی نیکبختان
از لاله سرخ و از گل زرد گیتی علم دو رنگ بر کرد
از برگ و نوا به باغ و بستان با برگ و نوا هزار دستان
سیرابی سبزه‌های نوخیز از لولو تر زمرد انگیز
لاله ز ورق فشانده شنگرف کافتاده سیاهیش بر آن حرف
زلفین بنفشه از درازی در پای فتاده وقت بازی